بی همگان به سر شود
پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ق.ظ
شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او
نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو
دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو
نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسبحال، نه یکی گفتوگو
نه به خود آمدم، نه ز خود میروم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو
همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
همه جا «لاشریک... »، همه جا «وحده... »
نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو
نشوی تا حزین هله با مِی نشین
هله سر کن غزل، هله تر کن گلو
به سر آمد اجل،نسرودم غزل
همه اش هوی و های،همه اش های و هوی
هله امشب ببر به حبیبم خبر
که غم ش مال من ،که دلم مال او
هله از جان جان،چه نوشتی ؟بخوان!
هله از گوش گران.چه شنیدی ؟بگو!
ببریدم به دوش،به کوی می فروش
که شرابم شراب،که سبویم سبو
(شاعر:علیرضا قزوه)
پانوشت:
1)گفتیم چرا نیامدی حق داری...تعطیل تر از جمعه خود ما هستیم.
2)فایلی رو که قرار دادم برای دانلود ،از هدایای طرح ولایت بود برای ماها .امیدوارم خوشتون بیاد.
۹۳/۰۷/۰۳