نماز اول وقت
1)حال ساده: اذان میگوید...(الله اکبر الله اکبر..)
2)اول شخص مفرد:کارم که تموم بشه.انشالله ی آبی به دست و صورت میزنیم و نمازی میخوانیم...!
3)خدا: هر کس نماز اول وقت بخواند حاجت و در خواستش را به او عطا میکنیم و بهشت را برایش مباح میکنم...
تاخیر در نماز
4)حال ساده:یکی دو ساعتی از زمان فضیلت گذشته...
5)اول شخص مفرد: مهم نیست.الان دیگه میخونم.امروز هم وقت نکردیم اول وقت بخونیم.
6)رسول عشق:فردای قیامت شفاعت من به کسی که نماز واجب را تا پس از وقت ان به تاخیر اندازد.نخواهد رسید.
تند خواندن نماز
7)حال ساده:به فیلم مورد علاقه ام 5 دقیقه باقی مانده.
2)اول شخص مفرد:زود بخونم که به کارم برسم.
3)خدا به فرشتگان:مگر رفع شداید او، مگر انجام حاجات و مقاصد او به دست کسی غیر از من است؟
تمام شد.
در طول نماز چه ها بر فکر ما گذشت بماند.
چه قدر شک کردیم دو رکعت یا سه رکعت بماند.
فردا مهمانی چه بپوشم ها بماند...
و بماند
و
نمازی که بر سر (اول شخص) خورد بماند.
پانوشت:
1 در یک سایتی بود: (لازم نیست شیطان حتما شما رو داخل ی سایت شیطانی کنه.همینکه نماز اول وقتتان را میگیرد کافیست...!)
2 از راه هایی که میشه نماز رو بیش تر با خلوص خواند (اندیشه به اینکه در مقابل چه کسی ایستاده ایم _ اندیشه به معنای واژه ها_رها کردن اندیشه های دنیایی قبل از نماز ) را میشود گفت!
3 مقداری تغییر تحول بدهیم سر قنوت ها و سجده های سفر عرشی مان.قنوت و ذکر سجده ی آخر آیت الله بهجت.نصیب نمازهایتان:
(اللّهُمَّ اغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا وَ عافِنا وَاعْفُ عَنّا و أغنِنا عَمَّن سِواکَ وَانْصُرنا عَلى مَنْ عادانا، وَ أَصْلِحْ أمر آخِرَتِنا وَ دُنیانا وَ اقْضِ حـوائـجـنـا یا لطیف، یا اَهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ)
(خدایا! ما را ببخشای و با ما مهربان باش و به ما عافیت بده و از ما بگذر و ما را از غیر خودت بی نیاز کن و ما را بر دشمنان پیروز کن و کار دنیا و آخرت ما را اصلاح کن و نیازهای ما را برطرف کن، ای مهربان! ای اهل تقوا و بخشایش! ای مهربان ترین مهربانان!)
و سجده ی آخر ایشان:(افْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَلا تَفْعَلْ بى ما نَحْنُ اَهْلُهُ، یا اَهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ)
(با ما آنگونه رفتار کن که تو شایسته ی اهل آنی.نه آنگونه که ما شایسته آن هستیم.ای اهل تقوی و بخشایش!ای مهربانترین مهربانان.)
4 در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد ساعتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
و خوش بحال کسانی که شعر حافظ در انان نیز جاری ست..
5 التماس دعا سر قنوت های ربانی تان.
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
"تهران زندگی میکردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیتالله بهجت (ره) میخواندند را دیدم و لذت بردم.
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیتالله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه میشود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامهام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح میرفتم قم نماز میخواندم و برمیگشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه میکرد که چرا از کار و زندگی میزنی و به قم میروی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد میکشه؟ چرا داد میزنه؟ چرا با درد سلام میده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلامهای آقا سلام میدادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد میکشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران میخونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطهور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف میزدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیتالله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی میگفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم میگفتم آقا چطور حرفهای من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیتالله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز میخوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمیتوانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز میخواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوهای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم میرفتم و سپس به تهران بازمیگشتم تا آقا رحلت کردند."
پانوشت:
سکوت میکم.چون احساس میکنم حرفی برا گفتن نیست..فقط یکی از گفته های ایت الله بهجت.و یک( التماس دعای ناب).
حضرت آیت ا... العظمی بهجت(ره) می فرمایند: «این احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود، این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند و معصیت، روح را مکدر می کند و نورانیت دل را می برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود؛ یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.»
گر به
سویم آیی
من و این دهکده روشن گردد.
و چراغ دل خویش در سرم رام شود.
من پریشان ز پریشانی خویشم.
من سر سیر قطاری به ره ت آمده ام.
من سر صوت واگن ها به دلم مینالم.
که چرا مهتاب خاموش شده است.
که چرا پر ز پرنده پر زد.
که چرا پنجره با من قهر است.
که چرا صبح به صبحی خوش نیست.
که چرا تصویرت در دلم تار شده.
آمدی بر سویم.
من به راهت بودم.
تک تک ثانیه ها را به دلم رد کردم.
اندکی صبر درونم گم شد.
اندکی بنشستم.
اندکی خوابم برد.
اندکی در ره تو بگسستم.
اندکی در ره تو خسته شدم.
اندکی خوابم برد.
(و تو رفتی آرام)...
چشم را بگشودم.
خنده را در دل خود من کشتم.
راه من در پی نامت خوش بود.
بوی عیدی میداد.
دور خود پیچیدم.
در سرم غلغله شد.
که چرا خسته شدم.
که چرا خوابم برد.
که چرا آمدنت را به سرم نشنیدم.
و تو رفتی ارام.
چمدان بگشودم.
راه من منتهی دریا نیست.
راه من سر سبز است.
راه من بر سر خوابی گم شد.
اندکی میشینم.
اندکی تا دم عمرم هستم.
سفرت خوش باشد.
پانوشت:
1)دل نوشته ای بود میان نثر و نظم که بعد از به قلم در آمدن به کلید های
رایانه در آمد...(انتقادهایتان قبول)
2)ای وای از اسیری کز یاد رفته
باشد
در بند مانده باشد.صیاد رفته باشد
3)التماس دعا
این روزها در نظرم تیره اند.
بوی محرم میدهند.
بوی شرم میدهند.
راستی باید گریست...نه برای قتلگاه حسین(ع).
باید در امتداد غدیر گریست.
همان وقت که رها کردند(من کنت مولی وهذا علی مولا) را
رها کردند(هل من ناصر ینصرنی )را.
و رها میکنیم..پیام معصوم 14 ام را...
راستی کمی هم باید برای حال مادر و محسن او گریست..
کمی هم برای ناله های زینب
کمی هم برای حال عرش در ظهر عاشورا
و کمی هم برای دردهای مهدی(عج)
پانوشت
1 اشک هاتان قبول عراداران پسر فاطمه...
2 از یا حسین تا باحسین فاصله ای نیست...از ما ناز است و از آنها خریداری...(یا حسین ) روی زمین نمیماند..
3 این روزها غم تو مرا میکشد حسین شب های ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
(شعر از یوسف رحیمی)
4 در وبلاگی نوشته بود دانشگاه کربلا همچنان باز است و دانشجو میپذیرد....انشالله شرایط قبولی را از محرم امسال بگیریم...و سال دیگر شاید در کربلا حدیث اشک با دل بگوییم...
5 السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
6 التماس دعا (عزادارن .کربلا نصیبتان)
1 ) در آبان 61 پر میکشد به سوی خدا.آن هم چه پروازی....
2 ) جسد ش را پیدا نمیکنند...31 سال تمام گمنام باقی میماند
3 ) مادرش در خواب شهید(مجید ابوطالبی راد)را میبیند.
4 ) شهید در خواب به مادر میگوید ( به دنبال من بیا..من اینجا زندگی میکنم.بیا و مرا ببین.)
5 )مادرش میگوید (بلند که شدم از خواب زنگ زدم به داداشم..با هم رفتیم به سمت شهدای غار..
دقیقا مثل خوابم بود.رفتم و ایستادم بالا قبرش..)
6 ) آزمایش DNAکه میگیرند.مشخص میشود 31 سال انتظار خاتمه می یابد و مادر شهید فرزندش را پیدا میکند.
پانوشت:
1 شهدای کهف غاری هست با پنج شهید گمنام.که دیگر یکی شان گمنام نیست...
2 معجزه است در نظرم فقط باید با تعمل نگریست..
3 بعضی وقتها آن قدر سنگینم..که فکر میکنم هرگز دیگر توان پرواز ندارم.
4 از شهدا یاری میجویم .وقتی خدا عاشقشان است لابد دعایشان مستجاب خواهد بود.......(آمین)
5 التماس دعا برای تمام دلتنگی های نرگس زهرا
1)اسمش علی رضا محمودی هست.
2)تو 13 سالگی به درجه ای از عرفان نایل میشه که خدا هم عاشقش میشه.
3)و هر کس عاشق من شود .من نیز عاشق او میشوم.و هر کس من عاشق او شوم .او را خواهم کشت(شهید خواهم کرد)
4)توبه نامه ای نوشته که من یکی رو متحیر کرد و زبانم قاصر از توصیف ودرک ان.
متن توبه نامه با صوت:
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم....
از ......
و.....
پانوشت:
1 لینک دانلود توبه نامه ی شهید محمودی tobename-sh-mahmoodi(Qafeleh.ir).mp3
2 درجاتی از عرفان میخواهد تا نوجوانی 13 ساله اینگونه توبه نامه بخواند.به گمانم.
3 و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لایشعرون ...
4 این نظر از نویسنده ی وبلاگ (تا او )هست که برای پست حدیث قدسی قرار داده بودند.(با تشکر از وبلاگ ارزشی تا او)
میگم :دوست عزیز حجابت...؟
میگه :ول کن بابا .آزادی .حقوق بشر....
میگم:مسلمانی؟
میگه:صدالبته..ولی تو قران چیزی راجب حجاب ندیدم...!
میگم:اگه نشون بدم.قبوله؟
میگه:قبوله...
میگم:
میگه:آها.باشه...ولی..هیچی اصلن.
چند روز بعد دوباره میبینمش...دوباره همان آش و ....
و ی سوال بزرگ در ذهنم ایجاد میشه
چرا؟
بعد یاد وصیت آیت االه بهجت میافتم که میگه:به هر چه که میدانید عمل کنید کافیست.
بعد یاد دانسته هام خودم میافتم...
بعد یاد (آهان باشه...ولی ..هیچی اصلن)گفتن های خودم می افتم به خودم.
بعد یاد این میافتم.که چه قدر میدانم و عمل نمیکنم.
پانوشت:
1 شبهای دراز بی عبادت چه کنم؟
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟
گویند کریم است گنه میبخشد
گیریم ببخشد ز خجالت چه کنم؟
2 جواب چرا های من مصرع دوم بیت اول هست...
3 و اینکه فهمیدم در انسان یک سوال همراه یک جواب چالشی رو حل نمیکنه.باید باور داشت به جواب...
4 عالم باید ابتدا به آنچه می داند عمل کند سپس به دنبال یادگیری آنچه نمی داند برود. (امیر عشق فرمود...)
5 التماس دعا